۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

امیر اسماعیل سامانی

اسماعیل سامانی (شوال ۲۳۴ هـ.ق.، فرغانه — صفر ۲۹۵ هـ.ق.، بخار) بنیانگذار دودمان سامانیان بود. وی شهر بخارا را به پایتختی برگزید و به زبان و فرهنگ ادبیات فارسی دلبستگی بسیار داشت و رودکی سروده‌هایی در ستایش از وی دارد.وی خود را از دودمان بهرام چوبین می‌دانست و در راه زنده نگاه داشتن زبان فارسی تلاش زیادی نمود.
اسماعیل از سوی برادر بزرگترش نصر که نماینده و زمامدار خلیفه بغداد در خراسان به پایتختی سمرقند بود، به زمامداری بخارا گماشته شد. بدلیل کردار نیکویش بزودی مردم زیادی را بخود جلب کرد. هنگامی که بر سر بخش نمودن مالیات، نصر با وی دچار اختلاف شد، در برابرش برخاست و پیروز گشت. با وجود کامیابی رفتار بزرگوارانه‌ای با او داشت و حتی پس از نبرد با پیاده شدن از اسب بر پای برادر بوسه زد و برادر کوچکترش اسحاق را بدلیل پیاده نشدن از اسب در مقابل نصر سرزنش نمود. اسماعیل زمامداری سمرقند را دوباره به نصر سپرد.
پس از مرگ نصر که از دیدگاه حکومت عباسی نماینده خراسان بشمار می‌آمد، عمرلیث صفاری که در پی گسترش شاهنشاهی خود بر ضد تازیان بود، به فرارودچشم دوخت. در جنگی که عمرلیث صفاری با اسماعیل راه انداخت، اسماعیل پیروز گشت. اسماعیل تمام سربازان عمرلیث صفاری را بدون درخواست غرامت آزاد ساخت و انگشتری را که یکی از سربازانش از عمرلیث غنیمت گرفته بود را ۳۰۰۰ درهم خرید و به عمرلیثبازگرداند
اسماعیل چون می‌دانست معتضد عباسی خواهان به چنگ آوردن عمرلیث است، اما خواهان تحویلش به معتضد نبود، پس از جنگ سپاهش را به فرارودبازگرداند و تنها ۳۰ سرباز را بطور نمایشی برای بازداشت عمرلیث در سیستان نگاه داشت تا بدین وسیله خاندانش بتوانند وی را برهانانند اما پس از گذشت یک ماه هیچ کس نیامد و اسماعیل برای جلوگیری از بهانه‌جویی خلیفه بغداد مجبور شد عمرلیث را به جانب فرارود فراخواند.
اسماعیل با همگان رفتاری بس نیکو داشت. در گاه زمستان سوار بر اسب به میان مردم می‌رفت تا اگر کسی گلایه‌ای دارد به وی بگوید. روزی در مرو شتری را در کشتزاری دید که آسیبی به آن زده بود. دستور داد تا دارندهٔ را بیابند و خسارت کشتزار را از وی ستانده و به کشاورز بدهند. چون آگاهی پیدا شد که شتر از آن خود شاه است، مبلغی بیشتر از خسارت به کشاورز داد.
البته اسماعیل در نبردی شمار زیادی از مردم شهر طراز را کشت و ۱۰ تا ۱۵ هزار از ایشان را اسیر نمود.
وی علاقه زیادی به گسترش زبان فارسی داشت و با وجود داشتن سپاه کافی برای یورش به بغداد، این کار را نکرد و با حفظ آرامش بیشتر در گسترهٔ زمامداریش تلاش نمود فارسی را گسترش دهد.
اسماعیل همچنین یک سد دفاعی متشکل از سپاهیانش در مرزهای خاوری ایران برای جلوگیری از یورش ترکان ایجاد نمود که تا سال‌ها پس از وی پابرجابود.
اسماعیل در آبان سال ۲۸۶ در اثر بیماری درگذشت و در بخارا در آرامگاه ویژه‌ای بخاک سپرده شد.پسرش احمد جانشین وی گشت.
 https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj5niNn7pkw6-wMebiTWZ5XaOrqUiPx73KGIVEYRPU_Ywj6yrZ49d_edG6mCJF4uYBl-UhupFEvM3NqvcfnGqsybNNT8Fwi4DBDVPfBpD2oNfwdaKZH2spR5X3BkO9_E9G3MRfKn4Aj3Etd/s1600/down%DB%8Cload-ebook-icon.jpg

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...