۱۳۹۲ تیر ۳۰, یکشنبه

پاييز پدر سالار(خزان پيشوا) /گابريل گارسيا ماركز

سرانجام زمانی در توده ای از برگ های زرد شده ی پاییززندگی اش دريافت محکوم بوده زندگی را در چهره ای بشناسد که غيرِ واقعی بوده است و هرگز پی نبرد که زندگی قابل زندگی همانی است که از سوی ديگرش ديده می شد، نه از طرفی که او می دید .» پاییز پدر سالار
پاییز پدرسالار » از آثار درخشان ماركز است كه نوشتن آن هفت‌سال طول می‌كشد. اين رمان با ترجمه محمدرضا راهور از سوي انتشارات روزگار روانه بازار كتاب شده است. طرح نگارش رمان « پاییز پدر سالار » زمانی در ذهن ماركز شكل می‌گیرد كه يك دیكتاتور بعد از هشت‌سال حكومت، كشور را ترك می‌كند. زمانی كه هواپیمای "پرث خیمه نث" بر آسمان دیده می‌شود و رادیو فرار دیكتاتور را اعلام می‌كند، مردم شادی را شروع می كنند و به سراغ زندان‌ها می ‌روند تا زندانیان را آزاد كنند. اما ماركز به طرف قصر ریاست ‌جمهوری مي‌رود و با پیشخدمت دیكتاتور به صحبت مي‌نشيند. از همين زمان در ذهنش نگارش رمانی شكل می‌گیرد كه می‌خواهد در آن تكلیف خود را با دیكتاتورها روشن كند. به گفته ماركز دیكتاتورها تنها اسطوره ‌های كشورهای امریكای‌ لاتین هستند.
در « پاییز پدر سالار » ماركز تلاش كرده تا با نمايش «تنهایی» كه قدرت با خود به دنبال می آورد، خواننده را تحت‌تاثیر قرار دهد ؛ زيرا انسان بدون علم به تبعات قدرت، دنبالش می‌رود و به تعبیر ماكز قدرت فساد می‌آورد و قدرت‌مطلق به معناي فساد مطلق است.
گارسیا مارکز در رمان خزان پدرسالار پیچیده‌ترین روند
انتخاب شکل رمان را به کار گرفت. او ابتدا می‌خواست دیکتاتور سرنگون‌شده را دردادگاه ملت بنشاند و سپس خاطرات او را با یک گفت و گوی درونی به نمایش بگذارد. امااین روند را به کناری انداخت و تنها نام قهرمان اصلی را حفظ کرد. نکته طنزآمیز آن است که در انتخاب شکل نهایی رمان پدرسالار نامی ندارد. رمان به یاری صداهای گوناگون و از جمله صدای مادر پدرسالار بیان می‌شود و رمان نه با دادگاه مردم ، بلکه با مرگ پدرسالار آغاز می‌شود.
*گارسیا مارکز درباره تنهایی دیکتاتور می‌گوید :" آدم هر چه بیشتر قدرت به دست بیاورد ، تشخیص این که چه کسی با اوست و چه کسی بر او ، برایش دشوارتر می‌شود. هنگامی که به قدرت کامل دست یافت ، دیگر تماس او با واقعیت به کلی
قطع می‌شود و این بدترین نوع تنهایی است. شخص دیکتاتور ، شخص بسیار خودکامه ، گرداگردش را علائق و آدم‌هایی می‌گیرند که هدف‌شان جدا کردن کامل او از واقعیا است. همه‌چیز دست به دست هم می‌دهند تا تنهایی او را کامل کنند."
ژنرال عمر توریخوس ، حاکم پاناما ، از دوستان گارسیا مارکز به شمار می‌رفت. او در یک سانحه هوایی ، که گارسیا مارکز معتقد است ، توطئه بوده کشته شده است. گارسیا مارکز به یاد می‌آورد که روزی توریخوس ، که به ندرت کتاب
می‌خوانده ، به او می‌گوید که خزان پدرسالار بهترین کتاب اوست. گارسیا مارکز از او توضیح می‌خواهد. توریخوس سرش را به گوش گارسیا مارکز نزدیک می‌کند و می‌گوید : "آخر مطالب کتاب راست است. ما همه به او شباهت داریم.

https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj5niNn7pkw6-wMebiTWZ5XaOrqUiPx73KGIVEYRPU_Ywj6yrZ49d_edG6mCJF4uYBl-UhupFEvM3NqvcfnGqsybNNT8Fwi4DBDVPfBpD2oNfwdaKZH2spR5X3BkO9_E9G3MRfKn4Aj3Etd/s1600/down%DB%8Cload-ebook-icon.jpg

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...