همهٔ مردان شاه (به انگلیسی: All the Shah's Men) عنوان کتابی از خبرنگار امریکایی استیون کینزر است. این کتاب کودتای ۲۸ مرداد را در قالب روایتی داستانی و رمانگونه مورد بررسی قرار میدهد. موضوع اصلی کتاب کودتا و تأثیر آن بر روابط ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران است. به روایت نویسندهٔ کتاب، دیکتاتوری محمدرضاشاه پهلوی از پیامدهای کودتای ۱۹۵۳ بود. بریتانیای کبیر و شرکت نفتی ایران–انگلیس شخصیتهای منفی و استعمارگر داستان کینزر هستند. این کتاب در سال ۲۰۰۳ توسط انتشارات جان وایلی و پسران منتشر شد
مقدمه نگارنده
روزی به ضیافت معرفی کتاب یک خانم مسن ایرانی که خاطراتش را منتشر کرده بود، دعوت شدم. وی یک ساعت دربارهی زندگی پرماجرایش صحبت کرد و اگرچه هیچ سخنی دربارهی سیاست به میان نیاورد، به طور گذرا اشاره کرد که با محمّد مصدق، نخستوزیر سالهای ۱۳۳۰ ـ ۱۳۳۲ که سازمان اطلاعاتی مرکزی آمریکا (سیا) سرنگونش کرد، فامیل است.
پس از پایان سخنان وی، نتوانستم در برابر وسوسهی یک پرسش مقاومت کنم. گفتم: «نام مصدق را بردید. چه چیزی را دربارهی او یا کودتایی که علیه وی صورت گرفت به یاد میآورید یا میتوانید به ما بگویید؟» وی بلافاصله به هیجان و جنبوجوش افتاد و فریاد کشید: «چرا شما آمریکاییها به آن کار وحشتناک دست زدید؟ ما همیشه آمریکا را دوست داشتیم. آمریکا از نظر ما کشوری بزرگ و بیعیب و نقص بود؛ کشوری که در همان حال که دیگران ما را میچاپیدند، به ما کمک میکرد. امّا از آن تاریخ به بعد، هیچکس در ایران دیگر به آمریکا اعتماد نکرد. من با اطمینان به شما میگویم که اگر چنان کاری را نکرده بودید، هرگز کارمندان سفارتخانهی کشورتان در تهران به گروگان گرفته نمیشد. تمام گرفتاریهای شما [با ما] در ۱۹۵۳ آغاز شد. چرا، چرا آن کار را کردید؟»
این طغیان احساسات، بازتاب شکاف عمیقی است که آگاهی و درک بیشتر ایرانیها را از غیر ایرانیها متمایز میکند. در ایران، تقریباً همگان به مدت چند دهه بر این باور بودهاند که ایالات متحده، مسؤول برانداختن دولت آزادیخواه [مصدق] در سال ۱۳۳۲ و استقرار دیکتاتوری درازمدت محمدرضا شاه بوده است. دیکتاتوری وی، خاستگاه انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بود که طی آن یک حکومت مذهبی شدیداً ضد آمریکایی به قدرت رسید، که این حکومت نیز به نوبهی خود، وحشتآفرینی [در مقابل دشمنانشه را به مثابهی یک ابزار اعمال قدرت دولتی پیشه ساخت. رادیکالیسم این حکومت، الهامبخش متعصبان ضد آمریکایی در بسیاری کشورها، بهخصوص افغانستان شد. در کشور اخیر، القاعده و سایر گروههای تروریستی مأوا گرفتند و پایگاه ساختند.
این رویدادها، هشداری آشکار به ایالات متحده و هر کشوری است که در صدد تحمیل ارادهی خود به ملتهای دیگرند. دولتهایی که از کودتا، انقلاب، یا اشغال نظامی کشورهای دیگر حمایت میکنند، با این باور دست به اقدام میزنند که پیروز خواهند شد و اغلب نیز چنین است. با این حال، پیروزی آنها میتواند پیآمدهای معکوس و بعضاً ویرانگر و غمانگیزی به بار آورد. این امر، بهویژه در مورد منطقهی ناپایدار و پیچیدهی خاورمیانهی امروز صادق است که در آن سنت، تاریخ، و مذهب، به شیوههایی که درکش برای بسیاری از خارجیها ناممکن است، حیات سیاسی را شکل میدهند.
ضدیت شدید با آمریکا که در پی انقلاب سال ۱۳۵۷ از ایران سر برآورد، بسیاری از آمریکاییها را تکان داد. آمریکاییها نمیفهمیدند که چه چیز احتمالاً چنان نفرت تلخی را در کشوری که همیشه تصور میکردند کمابیش در آن محبوبند، دامن زده است. علت این امر، آن است که تقریباً هیچکس در ایالات متحده نمیدانست که سازمان اطلاعات مرکزی [آمریکا] در سال ۱۳۳۲ در ایران به چه کاری دست زده است.
محمّد مصدق در زمان خود، چهرهای تابناک و بیرقیب بود. وی یکی از بزرگترین امپراتوریهای عصر را به لرزه انداخت و دنیا را تغییر داد. مردم در همهجا او را میشناختند. رهبران جهان به دنبال نفوذ بر او و سپس برافکندنش بودند. [بنابراین] هیچکس حیرت نکرد وقتی نشریهی تایم، وی را بالاتر از هری ترومن، دوایت آیزنهاور، و وینستون چرچیل، به عنوان مرد سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰) برگزید.
عملیات آژاکس، نام رمز کودتا علیه مصدق، ضایعهای عظیم برای ایران، خاورمیانه، و جهان استعمارزده به بار آورد. زیرا این نخستین بار بود که ایالات متحده یک دولت خارجی را سرنگون کرد و تا سالیان آینده، الگویی بر جای نهاد تا میلیونها تن انسانهای جهان، ایالات متحده را از دریچهی آن بنگرند. در این کتاب، ماجرایی را باز میگوییم که بسیاری از سرچشمههای خشونتی را توضیح میدهد که اکنون جهان را درمینوردد. این حکایت، فراتر از یک ماجرای پرکشش و جذاب، پیامی عقلایی از گذشته و درسی هدفمند برای آینده به شمار میآید.
ترجمه شهریار خواجیان
http://www.mediafire.com/?uu8apfw4k3p7at0
ترجمه رضا بدیع
http://www.mediafire.com/?exxv5kbbjk69oxg
روزی به ضیافت معرفی کتاب یک خانم مسن ایرانی که خاطراتش را منتشر کرده بود، دعوت شدم. وی یک ساعت دربارهی زندگی پرماجرایش صحبت کرد و اگرچه هیچ سخنی دربارهی سیاست به میان نیاورد، به طور گذرا اشاره کرد که با محمّد مصدق، نخستوزیر سالهای ۱۳۳۰ ـ ۱۳۳۲ که سازمان اطلاعاتی مرکزی آمریکا (سیا) سرنگونش کرد، فامیل است.
پس از پایان سخنان وی، نتوانستم در برابر وسوسهی یک پرسش مقاومت کنم. گفتم: «نام مصدق را بردید. چه چیزی را دربارهی او یا کودتایی که علیه وی صورت گرفت به یاد میآورید یا میتوانید به ما بگویید؟» وی بلافاصله به هیجان و جنبوجوش افتاد و فریاد کشید: «چرا شما آمریکاییها به آن کار وحشتناک دست زدید؟ ما همیشه آمریکا را دوست داشتیم. آمریکا از نظر ما کشوری بزرگ و بیعیب و نقص بود؛ کشوری که در همان حال که دیگران ما را میچاپیدند، به ما کمک میکرد. امّا از آن تاریخ به بعد، هیچکس در ایران دیگر به آمریکا اعتماد نکرد. من با اطمینان به شما میگویم که اگر چنان کاری را نکرده بودید، هرگز کارمندان سفارتخانهی کشورتان در تهران به گروگان گرفته نمیشد. تمام گرفتاریهای شما [با ما] در ۱۹۵۳ آغاز شد. چرا، چرا آن کار را کردید؟»
این طغیان احساسات، بازتاب شکاف عمیقی است که آگاهی و درک بیشتر ایرانیها را از غیر ایرانیها متمایز میکند. در ایران، تقریباً همگان به مدت چند دهه بر این باور بودهاند که ایالات متحده، مسؤول برانداختن دولت آزادیخواه [مصدق] در سال ۱۳۳۲ و استقرار دیکتاتوری درازمدت محمدرضا شاه بوده است. دیکتاتوری وی، خاستگاه انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بود که طی آن یک حکومت مذهبی شدیداً ضد آمریکایی به قدرت رسید، که این حکومت نیز به نوبهی خود، وحشتآفرینی [در مقابل دشمنانشه را به مثابهی یک ابزار اعمال قدرت دولتی پیشه ساخت. رادیکالیسم این حکومت، الهامبخش متعصبان ضد آمریکایی در بسیاری کشورها، بهخصوص افغانستان شد. در کشور اخیر، القاعده و سایر گروههای تروریستی مأوا گرفتند و پایگاه ساختند.
این رویدادها، هشداری آشکار به ایالات متحده و هر کشوری است که در صدد تحمیل ارادهی خود به ملتهای دیگرند. دولتهایی که از کودتا، انقلاب، یا اشغال نظامی کشورهای دیگر حمایت میکنند، با این باور دست به اقدام میزنند که پیروز خواهند شد و اغلب نیز چنین است. با این حال، پیروزی آنها میتواند پیآمدهای معکوس و بعضاً ویرانگر و غمانگیزی به بار آورد. این امر، بهویژه در مورد منطقهی ناپایدار و پیچیدهی خاورمیانهی امروز صادق است که در آن سنت، تاریخ، و مذهب، به شیوههایی که درکش برای بسیاری از خارجیها ناممکن است، حیات سیاسی را شکل میدهند.
ضدیت شدید با آمریکا که در پی انقلاب سال ۱۳۵۷ از ایران سر برآورد، بسیاری از آمریکاییها را تکان داد. آمریکاییها نمیفهمیدند که چه چیز احتمالاً چنان نفرت تلخی را در کشوری که همیشه تصور میکردند کمابیش در آن محبوبند، دامن زده است. علت این امر، آن است که تقریباً هیچکس در ایالات متحده نمیدانست که سازمان اطلاعات مرکزی [آمریکا] در سال ۱۳۳۲ در ایران به چه کاری دست زده است.
محمّد مصدق در زمان خود، چهرهای تابناک و بیرقیب بود. وی یکی از بزرگترین امپراتوریهای عصر را به لرزه انداخت و دنیا را تغییر داد. مردم در همهجا او را میشناختند. رهبران جهان به دنبال نفوذ بر او و سپس برافکندنش بودند. [بنابراین] هیچکس حیرت نکرد وقتی نشریهی تایم، وی را بالاتر از هری ترومن، دوایت آیزنهاور، و وینستون چرچیل، به عنوان مرد سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰) برگزید.
عملیات آژاکس، نام رمز کودتا علیه مصدق، ضایعهای عظیم برای ایران، خاورمیانه، و جهان استعمارزده به بار آورد. زیرا این نخستین بار بود که ایالات متحده یک دولت خارجی را سرنگون کرد و تا سالیان آینده، الگویی بر جای نهاد تا میلیونها تن انسانهای جهان، ایالات متحده را از دریچهی آن بنگرند. در این کتاب، ماجرایی را باز میگوییم که بسیاری از سرچشمههای خشونتی را توضیح میدهد که اکنون جهان را درمینوردد. این حکایت، فراتر از یک ماجرای پرکشش و جذاب، پیامی عقلایی از گذشته و درسی هدفمند برای آینده به شمار میآید.
ترجمه شهریار خواجیان
http://www.mediafire.com/?uu8apfw4k3p7at0
ترجمه رضا بدیع
http://www.mediafire.com/?exxv5kbbjk69oxg
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر