ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه نوزدهم آبانماه 1333، تیمور بختیار فرماندار نظامی و سر تیپ آزموده دادستان ارتش راهی محبس دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه دولت ملی دکتر مصدق در لشکر 2 زرهی شده و حکم اعدام را به وی ابلاغ نمودند. آزموده از زندانی در آستانه اعدام خواست : "اگر وصیتی دارید بفرمایید، شما مکرر می گفتید من از مرگ ابایی ندارم و مرگ حق است". و پاسخی که دریافت چنین بود: " آری آقای آزموده ، مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم آن هم چنین مرگ پر افتخاری ، من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند ، من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از این که تا دربار هست انگلستان سفارت لازم ندارد".
نزدیک جوخه آتش نیز بدو اجازه دادند اگر خواسته ای دارد بیان کند. گفت :"خواسته های من دیدن خانواده ، ملاقات با دکتر مصدق و صحبتی با افسران میباشد." آزموده خشمگین بدو تاخت که : "هنوز هم دست از این مرد بر نمیداری؟". پیش از اجرای حکم خطاب به جلادش چنین گفت : " آقای آزموده، مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب ناز و مرگی در راه شرف و افتخار و من خدای را شکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم، خدای را شکر میکنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملت ستمدیده و استعمار زده ایران ادا کردهام و امیدوارم سربازان مجاهد ، نهضت استقلال طلبانه این کشور را همچنان ادامه دهند."
در آن هنگام از چنان روحیه محکمی برخوردار بود که اگر شخص ناآگاهی با او روبرو می شد هرگز باور نمیکرد قرار است تا چند دقیقه دیگر به جوخه مرگ سپرده شود و وصیتنامه اش را هم نوشته است.
سرانجام در حالی که هوا به شدت سرد می بود با تنی تب دار و رنجور از جراحت های پیشین به استقبال شهادت شتافت. هنوز سپیده ندمیده بود که هشت گلوله در قلب و سینه و یک تیر خلاص در شقیقه یکی از برجسته ترین و پرشورترین فرزندان مام میهن نشست و پیکر پاکش را گلگون نمود. آخرین سخنی که بر لبانش نشست چنین بود :
هرگز دل من ز خصم در بیم نشد ، در بیم ز صاحبان دیهیم نشد ای جان به فدای آنکه پیش دشمن ، تسلیم نمود جان و تسلیم نشد
... تمام دارایی او که در همه دوران فعالیت سیاسی اش و حتی هنگام تصدی وزارت خارجه از دریافت حقوق دولتی خودداری نموده بود در هنگام مرگ 160 ریال بود که بنا به وصیتش بین دو پرستاری که او را تیمار کرده بودند تقسیم شد. از او 320 هزار ریال قرض نیز بجای ماند که محلی برای پرداخت آن وجود نداشت.
نام و یادش جاویدان.
doorod va fadaye hamcin azad mard basham ..marg bar in estebdad mazhabi va tof be an shah ahmagh khaein mellat va marg bar saltanate pahlavi gor be gor va goh be gor komeie va shah malon bi haya..doorod bat dott mosadegh va fatemi va iran doosstan va marg bar akonde va kalifeh mazhabi...
پاسخحذفمردکِ احمق اول برو کمی مطالعه کن بعد به شاه توهین کن!!مصدق خودش یک انسان مذهبی بود و پیشنهادِ قانون قصاص را چند بار به مجالس آن زمان داده بوده.کمی آدم باش
حذفدرود آزادگان جهان بر این شیرمرد. ننگ دیگری بر نام پهلوی
حذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفدشمنِ زن تازه به دوران رسیده ناصر ملک مطیعی پس مسئله شورای ملی و اینا نبود!!!هدف شاهزاده رضا پهلویست!..دومِ خروس پیدا شد خواهر و مادر دروغ گوی سگ ر.ی..د با کمال تاسف ایشان خود دستور از شوروی میگرفت و خلافِ خواسته دکتر مصدق با عدهای از مردم اعلامِ جمهوری کرده بود.یعنی کودتا..آنهم کسی که قسم خورده بود قانون مند باشد.با زیرِ پا نهادنِ قانونی که به وسیله آن وزیر شده چه انتظاری از بقیه میتوان داشت
پاسخحذفواقعا تو این دنیا زندگی می کنید.شاهزاده کیه؟؟؟؟؟مگه شاه داریم هنوز که شاهزاده داشته باشیم
پاسخحذفمصدق مرد شاه رفت!!!!!!!!!!!!!
درود آزادگان جهان بر این شیرمرد. ننگ دیگری بر نام پهلوی
پاسخحذف