۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

سلطانه

در قرن شانزدهم،هنگامی که امپراتوری عثمانی در اوج قدرت است،و سلطان سلیمان خان قانونی بر سه قاره و هفت اقلیم حکمرانی می‌کند.در پشت درهای بسته و دیوارهای بلند توپقاپو سرای 300کنیز در بزرگترین حرمسرای امپراتوری،جدا از دنیای بیرون روزگار می‌گذرانند.در این جهان بسته زندگی بر اساس قوانین خاص و مستقلی می‌گذرد.در این «گودال مار» زندگی با نفرت و کینه‌توزی،توطئه‌چینی و مبارزه بر سر قدرت عجین است.هنگامی که «خرم»را که یک دختر تاتار رومی است به حرمسرا می‌آورند،زندگی عادی و روزمره حرمسرا به یکباره دگرگون می‌شود.این خیره‌سر و عصیانگر،حاضر نیست مانند دیگران به سرنوشت خود به مثابه کنیز حرمسرا تن دردهد و به قوانین جاری تمکین کند.او با تمام قوا و با اراده‌ی آهنین می‌کوشدتا خود را به مرکز قدرت یعنی کنار سلطان سلیمان برساند.
و در این مسیر برای رسیدن به هدف خود به هر وسیله‌ای متشبث می‌شود.«خرم»با مهارت تمام،خود را در قلب سلطان جا می‌کند، توطئه می‌چیند و هر صدایی مخالفی را در گلو خفه می‌کند.و سرانجام سوگلی خاص سلطان می‌شود و از محبت و اعتماد کامل وی برخوردار می‌گردد.قدرت سیاسی«خرم»در مقابل معتمد سلطان روز به روز بیشتر می‌شود و او با هوش سرشارو بی‌رحمی و قساوت خود،به زودی در جهانی که تا آن روز دنیای ویژه مردان محسوب می‌شد و زنان را به آن راهی نبود،به قدرت و نفوذ بی‌نظیری می‌رسد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...